مشوب ساختنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پریشان کردن، آشفته کردن ۲. آلودن، آلوده کردن ۳. آمیختن ۴. گمراه کردن
مشوبلغتنامه دهخدامشوب . [ م َ ](ع ص ) آمیخته . (مجمل اللغة). آمیخته شده و مخلوط. (غیاث ) (آنندراج ). مخلوط و ممزوج . (از اقرب الموارد). مخلوط. آمیخته . به آمیغ. (یادداشت مؤلف ) : مشورت دارند سرپوشیده خوب در کنایت با غلطافکن مشوب . مولوی (
مصوبلغتنامه دهخدامصوب . [ م ِص ْ وَ ] (ع اِ) کفلیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کفلیزه . کفگیر.
مصوبلغتنامه دهخدامصوب . [ م ُ ص َوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تصویب . راستگوی دانسته شده و راستگوی شمرده شده . || مصدق . تصویب شده . تأییدشده . آنچه مورد تأیید و موافقت مقام یاهیأت یا گروهی قرار گیرد: قوانین مصوب مجلس شورای ملی . مقررات مصوب انجمن استادان زبان و ادب پارسی .
مشوبلغتنامه دهخدامشوب . [ م َ ](ع ص ) آمیخته . (مجمل اللغة). آمیخته شده و مخلوط. (غیاث ) (آنندراج ). مخلوط و ممزوج . (از اقرب الموارد). مخلوط. آمیخته . به آمیغ. (یادداشت مؤلف ) : مشورت دارند سرپوشیده خوب در کنایت با غلطافکن مشوب . مولوی (
مشوبلغتنامه دهخدامشوب . [ م َ ](ع ص ) آمیخته . (مجمل اللغة). آمیخته شده و مخلوط. (غیاث ) (آنندراج ). مخلوط و ممزوج . (از اقرب الموارد). مخلوط. آمیخته . به آمیغ. (یادداشت مؤلف ) : مشورت دارند سرپوشیده خوب در کنایت با غلطافکن مشوب . مولوی (