مسکرفرهنگ مترادف و متضاد۱. باده، شراب، عرق، مشروب، می، نبیذ ۲. مستیبخش، نشئهزا ≠ خماربخش، خمارآلود، خمارزا
مسکرلغتنامه دهخدامسکر. [ م ُ س َک ْ ک َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسکیر. رجوع به تسکیر شود. || مخمور. (از اقرب الموارد). خمارزده و مست . (منتهی الارب ). || مجازاً به عنوان تأکید د
مسکرلغتنامه دهخدامسکر. [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) آنچه سبب سکر و مستی شود. (از اقرب الموارد). چیزی که نوشیدنش مستی آورد. مست گرداننده . (آنندراج ). هرچه که نشئه و مستی آرد.(غیاث ). مستی