مستهکملغتنامه دهخدامستهکم . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) بزرگ منش . متکبر. (منتهی الارب ). متکبر. (اقرب الموارد). تکبرکننده . (آنندراج ). رجوع به استهکام شود.
مستحکملغتنامه دهخدامستحکم . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استحکام . استوارگردنده . (آنندراج ). استحکام دارنده . بازل . استوار. محکم . متقن . سخت . متین .وزین . پایدار. پابرجا. رجوع به استحکام شود : هر چند در ازل رفته بود که وی پیغمبری خواهد بود[ موسی ] بدین ترحم که
متهکملغتنامه دهخدامتهکم . [ م ُ ت َهََ ک ْ ک ِ ] (ع ص ) مرد متکبر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد بزرگ منش متکبر. (ناظم الاطباء). متکبر. (ازذیل اقرب الموارد). و رجوع به تهکم و مستهکم شود.