مستزمرلغتنامه دهخدامستزمر. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استزمار. ترنجیده و خرد و حقیر نماینده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استزمار شود.
مستجمرلغتنامه دهخدامستجمر. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجمار. سپاه مقیم شده درسرحد دشمن . (ناظم الاطباء). || استنجاکننده به سنگریزه . (منتهی الارب ). رجوع به استجمار شود.