لغتنامه دهخدا
مستدیم . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استدامة. همیشه دارنده و درنگ نماینده . (آنندراج ). همیشه . (ناظم الاطباء). درنگ کننده و یادوام چیزی را خواهنده . (اقرب الموارد). رجوع به استدامة شود : عقاید ایشان بر آن مستقیم و مستدیم گشته . (ترجمه ٔ تاریخ یمین