مساحرلغتنامه دهخدامساحر. [ م َ ح ِ ] (ع اِ) سَحر. اعلای سینه : انتفخ مساحره و یا سحره ؛ از حد مرتبه ٔخود تجاوز کرد. (منتهی الارب ). و رجوع به سحر شود.
مصاحرلغتنامه دهخدامصاحر. [ م ُ ح ِ ] (ع ص ) آنکه آشکارا حرب کند نه به فریب ، و همچنین است در غیر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه آشکارو در صحرا با حریف خود جنگ کند نه به فری
مصاهرلغتنامه دهخدامصاهر. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) دامادخسری کننده . || خویش سببی : آنگه اسماعیل را و قبیله ٔ جرهم را حج فرمود و مناسک بیاموخت و ایشان مصاهران اسماعیل بودند. (تفسیر ابوا
مساهرتفرهنگ مترادف و متضاد۱. شبزندهداری، بیتوته، شببیداری ۲. شب را باهم به روز آوردن، شبزندهداری کردن
مساهرةلغتنامه دهخدامساهرة. [ م ُ هََ رَ ] (ع مص ) مساهرت . بیدارماندن با کسی و او را در ترک گفتن خواب همراهی کردن . (اقرب الموارد). با کسی بیدار بودن . (تاج المصادر بیهقی ). شب نش
مساهرةلغتنامه دهخدامساهرة. [ م ُ هََ رَ ] (ع مص ) مساهرت . بیدارماندن با کسی و او را در ترک گفتن خواب همراهی کردن . (اقرب الموارد). با کسی بیدار بودن . (تاج المصادر بیهقی ). شب نش