مرسوللغتنامه دهخدامرسول . [ م َ ] (از ع ، ص ، اِ) فرستاده شده . ارسال شده . مُرسَل . و بدین معنی ساخته ٔ فارسی زبانان است : قضا به حاکم رایت نوشته مصلحتی فلک ندیده که مرسول او چه مضمون است .عرفی (از آنندراج ).
مرشاللغتنامه دهخدامرشال . [ م َ ] (فرانسوی ، اِ) مارشال . سردار یک دسته ٔ بزرگ از سپاه . (ناظم الاطباء).
مرساللغتنامه دهخدامرسال . [ م ِ ] (ع ص ) تیر کوتاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تیر ناوک . (دهار). || ناقة مرسال ؛ شتر ماده ٔ نرم رو. ج ، مَراسیل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گویند لایکون الفتی مرسالا؛ یعنی جوان فرستنده ٔ لقمه به گلوی خود نیست ، و یا فرستنده ٔ شاخه نیست برای آ
مرسللغتنامه دهخدامرسل . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ارسال در تمامی معانی . رجوع به ارسال شود. || پیغام فرستنده و ارسال کننده . (ناظم الاطباء). فرستنده . گسیل دارنده : ما یفتح اﷲ للناس من رحمة فلا ممسک لها و مایمسک فلامرسل له من بعده و هوالعزیز الحکیم . (قرآن <span
مرسللغتنامه دهخدامرسل . [ م ُ س َ ] (ع ص ) اسم مفعول است از مصدر ارسال .فرستاده . (منتهی الارب ). فرستاده شده . (غیاث ) (آنندراج ). ارسال شده . رسول . (از اقرب الموارد) : این فرستادن مرا پیش تو میرهست برهانی که شد مرسل خبیر. مولوی .<br
مرسلدیکشنری عربی به فارسیاعزام کننده , توزيع کننده امکانات , فرستنده , انتقال دهنده , منتقل کننده , فرا فرست
مرسولاتلغتنامه دهخدامرسولات . [ م َ] (از ع ، ص ، اِ) ج ِ مرسوله ، مؤنث مرسول . فرستاده شده ها. ارسال گشته ها. مُرسَلات و رجوع به مرسول شود.
مرسولهلغتنامه دهخدامرسوله . [ م َ ل َ /ل ِ ] (از ع ، ص ، اِ) مؤنث مرسول . فرستاده شده . ارسال گشته . مُرسَلة. ج ، مرسولات . و رجوع به مرسول شود.
نامرسوللغتنامه دهخدانامرسول . [ م َ ] (ص مرکب ) فرستاده ناشده . ارسال ناشده . مقابل مرسول . رجوع به مرسول شود.
ماکانلغتنامه دهخداماکان . (اِخ ) نام یکی از حکام بوده که پدر او کاکی نام داشته است . (برهان ) (از ناظم الاطباء). نام یکی از حکام مازندران بوده ، پدرش کاکی نام داشته وکاکی به معنی کاکو است و کاکو خالو را گویند و وی به شجاعت معروف بوده ، ژوبین را که حربه ایست نیزه مانند و آن را در روز جنگ بر دشم
نبی السارقینلغتنامه دهخدانبی السارقین . [ ن َ بی یُس ْ سا رِ ] (اِخ ) محمدحسن (شیخ ...) سیرجانی ، ملقب به صفاعلی و متخلص به قارانی و مشهور به نبی السارقین و پیغمبر دزدان . عارف نویسنده و شاعر قرن سیزدهم هجری است . در طریقت تصوف از مریدان رحمت علیشاه بود و لقب صفاعلی را از وی داشت ، در ابتدای عمر در د
نشانلغتنامه دهخدانشان . [ ن ِ ] (اِ) پهلوی : نیش (در کلمه ٔ مرکب ِ: مَرْوْ-نیش ، به معنی نگهبان مرغان )، از: نیَش ، از: نی اَش .در اوراق مانوی ِ تورفان : نیشند = نیه شاند (خواهنددید)، یهودی -فارسی : نی شیدن ، و در لهجه ها: نیش (نگاه کردن )، ایرانی میانه : نیشان ، فارسی : نشان ، ارمنی عاریتی و
مرسولاتلغتنامه دهخدامرسولات . [ م َ] (از ع ، ص ، اِ) ج ِ مرسوله ، مؤنث مرسول . فرستاده شده ها. ارسال گشته ها. مُرسَلات و رجوع به مرسول شود.
مرسولهلغتنامه دهخدامرسوله . [ م َ ل َ /ل ِ ] (از ع ، ص ، اِ) مؤنث مرسول . فرستاده شده . ارسال گشته . مُرسَلة. ج ، مرسولات . و رجوع به مرسول شود.
نامرسوللغتنامه دهخدانامرسول . [ م َ ] (ص مرکب ) فرستاده ناشده . ارسال ناشده . مقابل مرسول . رجوع به مرسول شود.