مربوثلغتنامه دهخدامربوث . [ م َ ] (ع ص ) بازداشته شده از حاجت . (منتهی الارب ). منع کرده شده . (ناظم الاطباء). جلوگیری کرده شده و بازداشته شده . (از متن اللغة). ربیث .(اقرب الموارد) (متن اللغة). مربّث . (اقرب الموارد).
مربوطلغتنامه دهخدامربوط. [ م َ ] (ع ص ) بسته . (منتهی الارب ). محکم کرده و بسته شده . (از اقرب الموارد). بند کرده شده . || متعلق . منسوب . (ناظم الاطباء). وابسته . ربط داده شده .- مربوط بودن با کسی ؛ با او پیوستگی یا دوستی یا آمد و رفت داشتن . با وی در ارتباط بودن
مربوطدیکشنری فارسی به انگلیسیapplicable, apropos, concerned, materials, germane, pertinent, regarding, relative, relevant
ashenدیکشنری انگلیسی به فارسیخاکستر، خاکستری، دارای رنگ خاکستری، شبیه خاکستر، مربوط به چوب درخت زبان گنجشک
رماديدیکشنری عربی به فارسیخاکستري , داراي رنگ خاکستري , شبيه خاکستر , مربوط به چوب درخت زبان گنجشک , کبود , سفيد(درمورد موي سرو غيره) , سفيد شونده , روبه سفيدي رونده , باستاني , کهنه , پير , نا اميد , بد بخت , بيرنگ
مربوطلغتنامه دهخدامربوط. [ م َ ] (ع ص ) بسته . (منتهی الارب ). محکم کرده و بسته شده . (از اقرب الموارد). بند کرده شده . || متعلق . منسوب . (ناظم الاطباء). وابسته . ربط داده شده .- مربوط بودن با کسی ؛ با او پیوستگی یا دوستی یا آمد و رفت داشتن . با وی در ارتباط بودن
مربوطدیکشنری فارسی به انگلیسیapplicable, apropos, concerned, materials, germane, pertinent, regarding, relative, relevant
مربوطلغتنامه دهخدامربوط. [ م َ ] (ع ص ) بسته . (منتهی الارب ). محکم کرده و بسته شده . (از اقرب الموارد). بند کرده شده . || متعلق . منسوب . (ناظم الاطباء). وابسته . ربط داده شده .- مربوط بودن با کسی ؛ با او پیوستگی یا دوستی یا آمد و رفت داشتن . با وی در ارتباط بودن
نامربوطلغتنامه دهخدانامربوط. [ م َ ] (ص مرکب ) بی ربط. بیهوده . نامناسب . بی مناسبت . (ناظم الاطباء). که بهم ربط ندارد : چون این حرکات نامضبوط و این هذیانات نامربوط از وی ظاهر گشت ، گمان بردم که جنون بر دل وی مستولی شده . (سندبادنامه ص 86
مقامات مربوطدیکشنری فارسی به عربیالجهات المعنية ، الجهات ذووالعلاقة ، السلطات المختصة ، السلطات المعنية