مخزاجلغتنامه دهخدامخزاج . [ م ِ ] (ع ص ) ماده شتری که در فربهی چنان نماید که گویا آماسیده است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
مخززلغتنامه دهخدامخزز. [ م ُخ َزْ زِ ] (ع ص ) تنگ کننده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که تنگ می کند. (ناظم الاطباء).
مخززلغتنامه دهخدامخزز. [ م ُ خ َزْ زَ ] (ع ص ) جدار مخزز؛ دیوار خار نهاده . (دهار) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).