مجذفلغتنامه دهخدامجذف . [ م ِ ذَ] (ع اِ) خَلَه . فَیَه . پاروی کشتی . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مجذفلغتنامه دهخدامجذف . [ م ُ ذِ ] (ع ص ) کوتاه گام زننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تیزرونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). || مرغ تیزپر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مجدفلغتنامه دهخدامجدف . [ م ِ دَ ] (ع اِ) بیل کشتی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خله . پاروی کشتی . مجداف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || بال مرغ . (ناظم الاطباء). و رجوع به مجداف شود.
مجدفلغتنامه دهخدامجدف . [ م ُ ج َدْ دَ ] (ع ص ) رجل مجدف علیه العیش ؛ مرد تنگ عیش . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
مجدفلغتنامه دهخدامجدف . [ م ُ ج َدْ دِ ] (ع ص ) ناسپاسی کننده نعمت را. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ناسپاس نعمت خدا وکم شمرنده ٔ آن و کافر نعمت . (ناظم الاطباء). ناسپاسی کننده نعمت را و کم شمرنده ٔ آن . (از منتهی الارب ).
مزیدگولغتنامه دهخدامزیدگو. [ م َ ] (نف مرکب ) مخفف مزیدگوینده . متملق . چاپلوس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مزیدگوی . رجوع به مزیدگوی شود.
مجادفلغتنامه دهخدامجادف . [ م َ دِ ] (ع اِ) ج ِ مجدف . (ناظم الاطباء). تیرها. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
فیهلغتنامه دهخدافیه . [ ف َ ی َ ] (ع اِ) پاروی کشتی . خله . (زمخشری ). بیل .فله . مجذف . (یادداشتهای مؤلف ). رجوع به خله شود.
پارولغتنامه دهخداپارو. (اِ) بیل مانندی باشد از چوب که بدان برف روبند. (برهان ). آلتی چوبین که بدان برف و سرگین روبند. بیل چوبین . پاپروب . (محمود بن عمر ربنجنی ). برف افکن .- پاروی کشتی ؛ آلتی چوبین که قایق رانان بدان آب رود یا دریا بشورانند. خَله . فیَه . بیل . م
بیللغتنامه دهخدابیل . (اِ) آلتی باشد آهنی که باغبانان و امثال ایشان زمین بدان کنند. (برهان ). آلتی سرپهن که تره کاران بدان کلوخ یکسوی کنند و زمین را بکاوند. (شرفنامه ٔ منیری ). آلتی است آهنی که سر آن پهن باشد بدان زمین را کاوند. (غیاث ) (آنندراج ). آلتی آهنین و پهن و دارای دسته ای چوبین که ب
مقعد المجذفدیکشنری عربی به فارسیبي نتيجه گذاردن , خنثي کردن , حاءل کردن , عقيم گذاردن , مخالفت کردن با , انسداداريب , کج , در سرتاسر (چيزي) ادامه دادن يا کشيدن