متصوفلغتنامه دهخدامتصوف . [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] (ع ص ) مردم صوفی . (ناظم الاطباء). کسی که بر طریقت صوفیان باشد.
متشوفلغتنامه دهخدامتشوف . [ م ُ ت َ ش َوْ وِ ] (ع ص ) دختر آراسته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شانه کرده و زینت کرده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشوف شود.
متسایفلغتنامه دهخدامتسایف . [ م ُت َ ی ِ ] (ع ص ) باهم شمشیر زننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسایف شود.
متشافلغتنامه دهخدامتشاف . [ م ُ ت َ شاف ف ] (ع ص ) خورنده ٔ همه ٔ باقی آب را از پیاله . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که می آشامد آنچه را که در پیاله باشد. (ناظم الاطباء). || گیرنده ٔ همگی چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشاف شود.
متشاوفلغتنامه دهخدامتشاوف . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) اهانت کننده . || بیمناک و ترسناک . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
متصوفهلغتنامه دهخدامتصوفه . [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ف َ ] (ع ص ، اِ) گروه صوفی . (ناظم الاطباء). گروه متصوفیان . کسانی که خود را صوفی نمایند. متظاهر به تصوف و صوفی نما. طالبان حق دوطایفه اند: متصوفه و ملامیه . متصوفه جماعتی اند که از بعضی صفات نفوس خلاصی یافته اند و به بعضی از احوال و اوصاف صوفیان م
متصوفهلغتنامه دهخدامتصوفه . [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ف َ ] (ع ص ، اِ) گروه صوفی . (ناظم الاطباء). گروه متصوفیان . کسانی که خود را صوفی نمایند. متظاهر به تصوف و صوفی نما. طالبان حق دوطایفه اند: متصوفه و ملامیه . متصوفه جماعتی اند که از بعضی صفات نفوس خلاصی یافته اند و به بعضی از احوال و اوصاف صوفیان م