متشوفلغتنامه دهخدامتشوف . [ م ُ ت َ ش َوْ وِ ] (ع ص ) دختر آراسته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شانه کرده و زینت کرده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تشوف شود.
متصوفلغتنامه دهخدامتصوف . [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] (ع ص ) مردم صوفی . (ناظم الاطباء). کسی که بر طریقت صوفیان باشد.
متسایفلغتنامه دهخدامتسایف . [ م ُت َ ی ِ ] (ع ص ) باهم شمشیر زننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسایف شود.