متأزقلغتنامه دهخدامتأزق . [ م ُ ت َ ءَزْ زِ ] (ع ص ) آن که تنگ شود سینه ٔ او یعنی غمگین . (آنندراج ).متآزق . به تنگ آمده از دشواریها و سخت آزرده شده درجنگ . (ناظم الاطباء). || تنگ آینده در جنگ .(آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به تأزق شود.
متآزقلغتنامه دهخدامتآزق . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) مُتَاءَزِّق . (ناظم الاطباء). و رجوع به همین کلمه شود.
متزکیلغتنامه دهخدامتزکی . [ م ُ ت َ زَک ْ کی ] (ع ص )صدقه کننده . (آنندراج ). صدقه و زکوة دهنده . || گوالیده و افزون گردیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزکی شود.
متجوقلغتنامه دهخدامتجوق . [ م ُت َ ج َوْ وِ ] (ع ص ) گرد آمده . (آنندراج ). گرد آمده و فراهم آمده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تجوق شود.
متزایغلغتنامه دهخدامتزایغ. [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) کنباننده سوی یکدیگر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مایل شده به سوی یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزایغ شود.
متآزقلغتنامه دهخدامتآزق . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) مُتَاءَزِّق . (ناظم الاطباء). و رجوع به همین کلمه شود.