مبدع تبریزیلغتنامه دهخدامبدع تبریزی . [ م ُ دِ ع ِ ت َ ] (اِخ ) مدتی در اصفهان زرکشی و نخ کوبی میکرد چندین سال قبل از این به هند رفته خبری از او نیامد. شعرش این است :کرده ام غرقه به خو
مبدعاتلغتنامه دهخدامبدعات . [ م ُ دَ ] (ع ص ، اِ) آن است که مسبوق به مدت و ماده نباشد و مراد از ماده جسم و یا حد آن و یا جزء آن است . (از تعریفات جرجانی ). عقول مجرده و نفوس مبدعا
نوآفرینلغتنامه دهخدانوآفرین . [ ن َ / نُو ف َ ] (نف مرکب )مبدع . فاطر. نوآفریننده . (یادداشت مؤلف ). نوآور.
قیمتجویی پَرماسشیtatonnement processواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای یافتن قیمت تعادلی در بازار رقابتی از طریق آزمون و خطا که مبدع آن لئون والراس، اقتصاددان فرانسوی، است
خسرو ارزمقانلغتنامه دهخداخسرو ارزمقان .[ خ ُ رَ / رُو اَ زَ ] (اِخ ) نام مردی از مردم جوخان که قریه ای است به نهروان بوده و او مبدع طریقتی است شبیه به مانویه و خرمیه . (از فهرست ابن الن
معنی آفرینلغتنامه دهخدامعنی آفرین . [ م َ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ معنی . مبدع معنی . آنکه معانی بکر و عالی ابداع کند : شرق و غرب اتفاق کرد بر آنک مبدع و معنی آفرین باشم . خاقانی .
نوآورندهلغتنامه دهخدانوآورنده . [ ن َ / نُو آ وَرَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مبدع . مبتکر. نوآور. که بدعتی تازه نهد یا چیزی تازه و بی سابقه به وجود آورد.