مبدع تبریزیلغتنامه دهخدامبدع تبریزی . [ م ُ دِ ع ِ ت َ ] (اِخ ) مدتی در اصفهان زرکشی و نخ کوبی میکرد چندین سال قبل از این به هند رفته خبری از او نیامد. شعرش این است :کرده ام غرقه به خو
مبدعاتلغتنامه دهخدامبدعات . [ م ُ دَ ] (ع ص ، اِ) آن است که مسبوق به مدت و ماده نباشد و مراد از ماده جسم و یا حد آن و یا جزء آن است . (از تعریفات جرجانی ). عقول مجرده و نفوس مبدعا
مبعوثدیکشنری عربی به فارسیمامور سري , فرستاده , مامور , نماينده , ايلچي , مامور سياسي , سخن اخر , شعر ختامي
مبدلفرهنگ مترادف و متضاد۱. تبدیل، تعویض، تغییر، دگرگون، عوض ۲. تبدیلکننده، تغییردهنده، بدلکننده ۳. ادپتور