لهیدنلغتنامه دهخدالهیدن . [ ل ِ دَ ] (مص ) له شدن . (یک مصدر بیشتر ندارد و گویا امر هم ندارد). خرد و خاکشی شدن . له و په شدن . له و لورده شدن .
يُلْحِدُونَفرهنگ واژگان قرآنبه انحراف می گرایند- نسبت نادرست مي دهند - از جايگاه واقعيش منحرف مي کنند (الحاد به معناي انحراف است .عبارت "ﭐلَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي ءَايَاتِنَا "يعني : کسانيکه آيات ما را از جايگاه واقعيش منحرف مي کنند و تغيير مي دهند و به تفسير و تأويلي نادرست متوسل مي شوند.الحاد به معناي انحراف است )
يُلْحِدُونَ إِلَيْهِفرهنگ واژگان قرآنبه او اشاره اي نادرست مي کنند - به او نسبتي نادرست مي دهند (الحاد به معناي انحراف است .عبارت "ﭐلَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي ءَايَاتِنَا "يعني : کسانيکه آيات ما را از جايگاه واقعيش منحرف مي کنند و تغيير مي دهند و به تفسير و تأويلي نادرست متوسل مي شوند.الحاد به معناي انحراف است. عبارت "لِّسَانُ ﭐلَّذِي يُ
لاویدنلغتنامه دهخدالاویدن . [ دَ ] (مص ) لافیدن . گرفتن . اخذ. جایزه گرفتن . ستدن . ستدن شاگردانه . گمان میکنم چنین کلمه ای بوده است و از فرهنگها فوت شده است به معنی ستدن و گرفتن یا دست لاف ستدن و خودلاف در «دست لاف » نیز از همین مادّه است : میلاو منی ای فغ و استاد ت
لهفرهنگ فارسی عمید۱. کوبیده و نرمشده.۲. [عامیانه، مجاز] بسیار خسته.۳. (بن مضارعِ لهیدن) = لهیدن⟨ له کردن: (مصدر متعدی) کوبیدن و نرم کردن گوشت، میوه، و امثال آنها.
له شدنلغتنامه دهخداله شدن . [ ل ِه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لهیدن . متلاشی شدن چنانکه آلوئی در زیر پای .