لغاز خواندنلغتنامه دهخدالغاز خواندن . [ ل ُ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، عیب گرفتن بر کسی چیزی را. عیب گرفتن بر عمل یا گفتار یا وضع کسی . متلک گفتن .
لغاز گفتنلغتنامه دهخدالغاز گفتن . [ ل ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) (در تداول عامه ) پشت سر کسی لغاز گفتن . در غیبت او بر او عیب گرفتن .
لغازخوانلغتنامه دهخدالغازخوان . [ ل ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه لغاز خواند. آنکه عیب و خرده گیرد بر عمل یا گفتار یا وضع کسان .
لغازخوانیلغتنامه دهخدالغازخوانی . [ ل ُ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل لغازخوان . خرده گیری . عیب گرفتن چیزی یا عملی را بر کسی .
عضادةدیکشنری عربی به فارسیتير عمودي چارچوپ , چهار چوپ درب و هر چيز ديگري , ستون , لغاز , تير بيرون امده
لغز خواندنلغتنامه دهخدالغز خواندن . [ ل ُ غ َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) لُغاز خواندن . عیب کردن از روی عناد و حسد و پرادعائی . در تداول عوام ، عیب گفتن چیزی یا کسی را.
لغاز خواندنلغتنامه دهخدالغاز خواندن . [ ل ُ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، عیب گرفتن بر کسی چیزی را. عیب گرفتن بر عمل یا گفتار یا وضع کسی . متلک گفتن .
لغاز گفتنلغتنامه دهخدالغاز گفتن . [ ل ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) (در تداول عامه ) پشت سر کسی لغاز گفتن . در غیبت او بر او عیب گرفتن .
لغازخوانلغتنامه دهخدالغازخوان . [ ل ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه لغاز خواند. آنکه عیب و خرده گیرد بر عمل یا گفتار یا وضع کسان .
الغازلغتنامه دهخداالغاز. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لُغز، لُغُز، لَغَز، لُغَز. (منتهی الارب ) (قطر المحیط). رجوع به هریک از کلمه های مذکور شود. || راههای کج و پیچیده که بر رونده دشوار باشد. (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
الغازلغتنامه دهخداالغاز. [ اِ ] (ع مص ) چیستان گفتن و سخن سربسته آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کلام مبهم و مشکل گفتن . || الغاز یمین ؛ توریه در قسم . رجوع به توریه شود. || کندن موش سوراخ خود را چنانکه پیچ و خم داشته باشد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || در اصطلاح ،
الغازفرهنگ فارسی عمید۱. سخن سربسته گفتن.۲. (ادبی) در بدیع، چیستان گفتن.۳. اشاره به سوی موصوف مجهولی با بیان صفات او یا با قلب، تصحیف، و تبدیل کلمات.