لبرونلغتنامه دهخدالبرون . [ ل ُ رُ ] (اِخ ) سیاستمدار فرانسوی ، مولد «مِرسی - لوهو» (مرُت اِ مُزل ) بسال 1871 م . وی در 1931 به ریاست سنا انتخاب شد و در 1932 به ریاست جمهوری رسید.
لبرونلغتنامه دهخدالبرون . [ ل ُ رُ ] (اِخ ) الیزابت ویژه ، دام . مشهور به مادام ویژه لبرون . نقاش ، مولد پاریس (1755 - 1842 م .).
لبرونلغتنامه دهخدالبرون . [ ل ُ رُ ] (اِخ ) پُنْس -دنی اکوشار. شاعر فرانسوی ، مولد پاریس (1729 - 1807م .). وی خویش را به لبرون پیندار ملقب ساخته بود.
لبرونلغتنامه دهخدالبرون . [ ل ُ رُ ] (اِخ ) شارل فرانسوا. دوک پلزانس . سیاستمدار فرانسوی و سومین کنسول پس از هجدهم برومر. مولد سَن - سُوُر (مانش ). (1739 - 1824 م .).
پیگو لبرونلغتنامه دهخداپیگو لبرون . [ گ ُ ل ُ ] (اِخ ) یکی از داستان نویسان مشهور فرانسه . وی بسال 1753 م . در کاله تولد یافت و در سال 1835 درگذشت و قریب 20 جلد داستان تاریخی برای فرانسه در <span c
پیوسته گلبرگانلغتنامه دهخداپیوسته گلبرگان . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ گ ُ ب َ ] (اِ مرکب ) پیوسته جام و متصل الطاس ، و آن گیاهانی هستند که گلبرگهای آنها به هم پیوسته است مانند نرگس . (لغت فرهنگستان ).
پیوسته گلبرگانفرهنگ فارسی عمیددستهای از گیاهان که گلبرگهای آنها به هم چسبیده است، مانند اطلسی؛ پیوستهجام؛ متصلالطاس.
لیبورنلغتنامه دهخدالیبورن . (اِخ ) نام کرسی بخش در ولایت ژیرند به فرانسه . دارای راه آهن و 1913 تن سکنه .
پیگو لبرونلغتنامه دهخداپیگو لبرون . [ گ ُ ل ُ ] (اِخ ) یکی از داستان نویسان مشهور فرانسه . وی بسال 1753 م . در کاله تولد یافت و در سال 1835 درگذشت و قریب 20 جلد داستان تاریخی برای فرانسه در <span c
پیگو لبرونلغتنامه دهخداپیگو لبرون . [ گ ُ ل ُ ] (اِخ ) یکی از داستان نویسان مشهور فرانسه . وی بسال 1753 م . در کاله تولد یافت و در سال 1835 درگذشت و قریب 20 جلد داستان تاریخی برای فرانسه در <span c
هایلبرونلغتنامه دهخداهایلبرون . [ رُ ] (اِخ ) شهری است در آلمان ، در ایالت بادن - ورتمبرگ که در ساحل رود نکار و در محل تقاطع خطوط کریل شایم و اپینگن واقع شده و تا اشتوتگارت 33 میل فاصله دارد. جمعیت آن برطبق آمارسال 1950 م . <span