لاعقلغتنامه دهخدالاعق . [ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لَعق به معنی لیسیدن . (از منتهی الارب ). لیسنده .
لاحقلغتنامه دهخدالاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن عفیر الرقاشی نام پدر عبدالحمید و عبدالحمید پدر ابان . و ابان شاعر معاصر آل برمک و ناظم کلیله و دمنه به عربی است .
لاحقلغتنامه دهخدالاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن الحسین بن عمران [ ابن ] ابی الورد. قدم علینا سنة احدی او اثنین و ستین و رأیته بنیسابور احد الطوافین . حدثنا ابوالحسین لاحق بن الحسین بن عمران بن محمدبن ابی الورد البغدادی قدم علینا فی ذی القعدة سنة ستین و ثلاثمائة ثنا ابراهیم بن عبد الصمدالهاشمی ثنا
لاحقلغتنامه دهخدالاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن حمید مکنی به ابومجلز. تابعی است . سلیمان التیمی و عمران بن حدیر از او روایت کنند.
لاحقلغتنامه دهخدالاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن ضمیرةالباهلی . اخرج ابوموسی من طریق ابی شیخ بسند له فیه مجاهیل الی سلیم ابی عامر سمعت لاحق بن ضمیرةالباهلی قال وفدت علی النبی (ص ) فسألته عن الرجل یلتمس الاجر و الذکر فقال النبی (ص ) لاشی ٔ له ان اﷲ لایقبل من العمل الا ماکان خالصاً یبتغی به وجهه . (
جولاهکلغتنامه دهخداجولاهک . [هََ ] (اِ) عنکبوت . (برهان ) (آنندراج ) : از پی کوری ّ چشم دشمنان بر در غار تو جولاهک تنید. ؟ (از شرفنامه ٔ منیری ).|| تصغیر جولاه نیز هست که بافنده باشد. (برهان ) (آنندراج ). صورت قدیم : جولاهه . (حاشیه
کلاهکلغتنامه دهخداکلاهک . [ ک ُ هََ ] (اِ مصغر) مصغر کلاه . کلاه کوچک . (فرهنگ فارسی معین ). || فرهنگستان ایران این کلمه را بجای محفظه ٔ ریشه پذیرفته است . (از واژه های نو فرهنگستان ایران ). محفظه ٔ ریشه . (فرهنگ فارسی معین ). پوشش محافظ انتهای ریشه ٔ گیاهان که غالباً سخت و برجسته است . (یاددا
کلاهکفرهنگ فارسی عمید۱. کلاه کوچک.۲. هر چیز کوچک شبیه کلاه برای قرار دادن روی چیز دیگر: کلاهکِ دودکش.