لیغ و لاغلغتنامه دهخدالیغ و لاغ . [ غ ُ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رجوع به لاغ شود : گه خیال آسیا و باغ و راغ گه خیال میغ و ماغ و لیغ و لاغ .مولوی .
بله قولاغلغتنامه دهخدابله قولاغ . [ ب َل ْ ل َ ] (ترکی ، ص مرکب ) (مرکب از بله + قولاغ ترکی بمعنی گوش ). بله گوش . که جانب وحشی لاله ٔ گوش او بیش از حد عادی شخ و ایستاده است . تنابزی
پای کلاغلغتنامه دهخداپای کلاغ . [ ی ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قازایاغی . اطریلال . || قلم چرا. (غیاث اللغات ). خطی بغایت زشت . قلم انداز.
پنجه کلاغلغتنامه دهخداپنجه کلاغ . [ پ َ ج َ / ج ِ ک َ ] (اِ مرکب ) غازایاغی . سبزیی است صحرائی که در آشها کنند. رجوع به آطریلال شود. || قسمی دوختن . زینتی شبیه به پنجه .
تازه کند قره بلاغلغتنامه دهخداتازه کند قره بلاغ . [ زَ ک َ دِ ق َ رَ ب ُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل است که در 14هزارگزی جنوب باختری گرمی و 14هزارگزی شوسه ٔ گرمی -
ترسابلاغلغتنامه دهخداترسابلاغ . [ ت َ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت بیل که در بخش اشنویه ٔ شهرستان ارومیه و 19هزارگزی خاوری اشنویه و هزارگزی خاور راه ارابه رو آغ بلاغ قرار دارد
تک بلاغلغتنامه دهخداتک بلاغ . [ ت َ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گورائیم است که دربخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است . کوهستانی است و367 تن سکنه دارد.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
جامع ساوجبلاغلغتنامه دهخداجامع ساوجبلاغ . [ م ِ ع ِ وَ ب ُ ] (اِخ ) مسجدی است در ساوجبلاغ آن را بداق سلطان بن شیرخان بن شیخ حیدرخان مکری در سال 1089 هَ .ق . بنا کرده و موقوفاتی برای آن ق
جان بلاغلغتنامه دهخداجان بلاغ . [ جام ْ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. در بیست و هفت هزار و پانصدگزی جنوب خاوری بوکان و بیست و پنجهزار و پانصدگزی خاور
کلاغفرهنگ انتشارات معین(کَ) (اِ.) پرنده ای است دارای قد متوسط که دارای پرهای سیاه (در قسمت سر و بال و دم و گردن ) ولی در ناحیة پشت و شکم دارای پرهای خاکستری مایل به سفید است و انواع م
صدای الاغگویش اصفهانی تکیه ای: arar طاری: arar طامه ای: arar طرقی: arar کشه ای: arar نطنزی: arar
صدای کلاغگویش اصفهانی تکیه ای: qarqar طاری: qârqâr طامه ای: qarqar طرقی: qârqâr کشه ای: qârqâr نطنزی: qârqâr