لاغفرهنگ مترادف و متضاد۱. شوخی، ظرافت، مطایبه، هرز، هزل ۲. سرور، شادی، نشاط ۳. تزویر، حیله، فریب، فسوس، مکر ۴. بافه، دسته
لاغلغتنامه دهخدالاغ . (اِ) تا. تای . شاخ . شاخه . طاقه : طاقه ٔ ریحان ،لاغی اسپرغم . یک لاغ سبزی ، یک طاقه بقل ، یک برگ از سبزی . یک لاغ تره یا یک لاغ سبزی یا لاغی اسپرغم ؛ هری
لاغفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بازی؛ شوخی؛ مسخرگی: ◻︎ وگر مرد لهو است و بازی و لاغ / قویتر شود دیوش اندر دماغ (سعدی۱: ۱۱۲).۲. مکر؛ فریب.