قزیعیلغتنامه دهخداقزیعی . [ ق ُ زَ ] (اِخ ) ربیعبن قزیع. از تابعیان است . وی از ابن عمر روایت کند و شعبة از او روایت دارد. (اللباب فی تهذیب الانساب ).
قزیعلغتنامه دهخداقزیع. [ ق ُ زَ ] (اِخ )تیره ای است از بجیله از دوده ٔ قزیعبن فتیان بن ثعلبةبن معاویةبن یزیدبن غوث بن انماربن اراش . (اللباب ).
قریعیلغتنامه دهخداقریعی . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمان بغدادی ، معروف به ابن قریعه و مکنی به ابوبکر. منسوب است به جد خود نه به قریع. وی قاضی سندیه و جز آن از توابعبغداد بو
قریعیلغتنامه دهخداقریعی . [ ق ُ رَ ] (ص نسبی ) نسبت است به قریع. (اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به قُرَیع شود.
قزیعةلغتنامه دهخداقزیعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) توک موی گرداگرد سر کودک شبیه به ذوایه گذارند. (منتهی الارب ). || زلفهای بناگوش . (ناظم الاطباء). || موی پاره ای که در وسط سر کودک گذار
قطیعیلغتنامه دهخداقطیعی . [ ق َ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن منصور قطیعی کرخی ، مکنی به ابواسحاق و منسوب به قطیعه ٔ فقهاء. از محدثان است . وی از خدیجه بنت محمدبن عبداﷲ شاهجانیه و ا
قزیعلغتنامه دهخداقزیع. [ ق ُ زَ ] (اِخ )تیره ای است از بجیله از دوده ٔ قزیعبن فتیان بن ثعلبةبن معاویةبن یزیدبن غوث بن انماربن اراش . (اللباب ).
قریعیلغتنامه دهخداقریعی . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبدالرحمان بغدادی ، معروف به ابن قریعه و مکنی به ابوبکر. منسوب است به جد خود نه به قریع. وی قاضی سندیه و جز آن از توابعبغداد بو
قریعیلغتنامه دهخداقریعی . [ ق ُ رَ ] (ص نسبی ) نسبت است به قریع. (اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به قُرَیع شود.
قزیعةلغتنامه دهخداقزیعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) توک موی گرداگرد سر کودک شبیه به ذوایه گذارند. (منتهی الارب ). || زلفهای بناگوش . (ناظم الاطباء). || موی پاره ای که در وسط سر کودک گذار
قطیعیلغتنامه دهخداقطیعی . [ ق َ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن منصور قطیعی کرخی ، مکنی به ابواسحاق و منسوب به قطیعه ٔ فقهاء. از محدثان است . وی از خدیجه بنت محمدبن عبداﷲ شاهجانیه و ا