قزانیلغتنامه دهخداقزانی . [ ] (اِخ ) حمزة طاهر. از نویسندگان است . او راست : 1- اتحاد المسلمین فی الاسلام . 2- نظراتی در تمدن جهان و مذاهب سیاسی و اجتماعی آن . این کتاب را جلال نوری بیک به ترکی ترجمه کرده و حمزة طاهر و عبدالوه
ریشال کازئینcasein micelleواژههای مصوب فرهنگستانانبوهۀ ناشی از بههمچسبیدگی بخشهای منفرد کازئین در هنگام تشکیل دَلَمۀ کازئین
قزاگنگلغتنامه دهخداقزاگنگ . [ ق َ گ َ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی قزاگند است که خفتان جنگ و زره را نیز گفته اند، و آن جامه ای باشد که از حلقه های آهن ترتیب داده در روز جنگ پوشند. (برهان ). رجوع به قزاغند و قزاکند شود.
قزانچیلغتنامه دهخداقزانچی . [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 20 هزارگزی شمال باختری کرمانشاه و دوراهی کردستان به روانسر. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 220
ابن کیزانیلغتنامه دهخداابن کیزانی . [ اِ ن ُ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن ابراهیم بن ثابت مصری . شاعر و ادیب . غالب اشعار او در طامات و زهد است . وفات به سال 562 هَ .ق .