لغتنامه دهخدا
حقارت . [ ح َ رَ ] (ع اِمص ) ذلت . خواری . (از اقرب الموارد). زبونی . پستی . فرومایگی . کوچکی . || (مص ) خرد شدن . حقیر شدن . (زوزنی ). خوار شدن . زبون شدن . || خرد شمردن . کوچک شمردن . تحقیر : در هیچکس بچشم حقارت نظر مکن تا در تو هم بدیده ٔ تح