فیله ورینلغتنامه دهخدافیله ورین . [ ل َ وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش ابهر شهرستان زنجان که دارای 571 تن سکنه است . آب آن از چشمه سارها و رودها و محصول عمده اش غله ، گردو، مختصری انگور
فیلهلغتنامه دهخدافیله . [ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) گوشتی لطیف و لغزان که از آن مخصوصاً برای کباب استفاده کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
فیلةلغتنامه دهخدافیلة. [ ف َ ل َ ] (ع مص ) خطا کردن . || ضعیف و سست گردیدن . || خطا کردن رای کسی در بازی فیال . || سست رای شدن مرد. (منتهی الارب ). رجوع به فیلولة شود.
نجف آبادلغتنامه دهخدانجف آباد. [ن َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان ، در 32 هزارگزی جنوب غربی سیردان و 24 هزارگزی مغرب جاده ٔ قزوین به رشت در منطق
لالهلغتنامه دهخدالاله .[ ل َ / ل ِ ] (اِ) معمولا گلهای پیازداری را گویند که نام علمی آنها تولیپا و از خانواده ٔ لیلیاسه و آن از دسته ٔ سوسن ها و از تیره ٔ سوسنی هاست و کاسه و جا
ورانداز کردنلغتنامه دهخداورانداز کردن . [ وَ اَ ک َ دَ] (مص مرکب ) به نگاه عمیق نگریستن از پای تا سر. (یادداشت مؤلف ). چیزی یا کسی را به دقت نگریستن . از نظر گذرانیدن : سر تا پای او را
پیشه ورانلغتنامه دهخداپیشه وران . [ ش َ / ش ِ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ج ِ پیشه ور. صاحبان حرف . اهل حرفت . محترفه . این کلمه در تداول امروز بحای کسبه و اصناف پذیرفته شده و مستعمل اس
گنده پیللغتنامه دهخداگنده پیل . [ گ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) فیل مغتلم . (صغانی ). پیل بزرگ . || ناقه ٔ سربزرگ . مؤلف قاموس ذیل قندفیل گوید: معرب گنده پیل است ، واینکه شتر را قندفیل