فنخلغتنامه دهخدافنخ . [ ف َ ] (ع اِمص ) چیرگی . (منتهی الارب ). || (مص ) چیره شدن . || خوار کردن . || کوفتن و شکستن استخوان بی جدایی و بی خون آلودگی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فنیخیلغتنامه دهخدافنیخی . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بستان شهرستان دشت میشان که دارای 600 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ کرخه و محصول عمده اش غله است . ساکنان از طایفه ٔ بنی طرف هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).<b
فنیخیلغتنامه دهخدافنیخی . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بستان شهرستان دشت میشان که دارای 600 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ کرخه و محصول عمده اش غله است . ساکنان از طایفه ٔ بنی طرف هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).<b
فنیخیلغتنامه دهخدافنیخی . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بستان شهرستان دشت میشان که دارای 600 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ کرخه و محصول عمده اش غله است . ساکنان از طایفه ٔ بنی طرف هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).<b
تفنیخلغتنامه دهخداتفنیخ . [ ت َ ] (ع مص ) چیره شدن . || خوار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوفتن استخوان بدون شکستگی و خون ریزی . (از اقرب الموارد).