شاه فریدلغتنامه دهخداشاه فرید. [ ف َ ] (اِخ ) یا شاه آفرید یا شاهفرند. نام دختر فیروزبن یزدجرد بود که او را حجاج بن یوسف ثقفی به زنی برد. (از ابن خلکان در شرح حال زین العابدین علی ب
به آفریدلغتنامه دهخدابه آفرید. [ ب ِه ْ ف َ ] (اِخ ) ابن ماه فروردین . ایرانی ، خراسانی (قرن اول و دوم هجری ). وی در زمان ابومسلم خراسانی آیینی جدید آورد و مبنای آن همان دیانت زردشت
تفریدلغتنامه دهخداتفرید. [ ت َ ] (ع مص ) فقیه شدن . (منتهی الارب ). فقیه و دانا شدن . (آنندراج ). تفقه . (اقرب الموارد). || کرانه گزیدن از مردم برعایت و محافظت بر امر و نهی خدای
گردآفریدفرهنگ نامها(تلفظ: gord āfarid) گُرد آفریده ؛ (در اعلام) نام دختر گژدهم که با سهراب در کنار دژ سپید جنگید .
جفت آفریدلغتنامه دهخداجفت آفرید. [ ج ُ ف ْ ف َ ] (اِ مرکب ) رستنیی باشد مانند سورنجان و بعضی گویند خصیةالثعلب است . (برهان ). پارسی و ترجمه ٔ آن المخلوق زوجات است . انطاکی گفته خصیةا
خداآفریدلغتنامه دهخداخداآفرید. [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس . واقع در 54هزارگزی شمال طبس . این ناحیه در جلگه واقع و هوایش گرمسیریست . بدانجا 23
دادآفریدلغتنامه دهخدادادآفرید. [ ف َ ] (اِخ ) از نامهای خدای تعالی . (برهان ). || (ن مف مرکب ) از دادآفریده شده . آفریده و خلق شده از داد. || (اِ مرکب ) نام سرودی . نام نوائی از موس
داذآفریدلغتنامه دهخداداذآفرید. [ ف َ ] (اِخ ) نام یکی از سرودهای ایران باستان که باربد برای خسرو پرویز ساخته بود. نام درست آن باید دادار آفرید باشد زیرا ثعالبی آن را بصورت یزدان آفر
کشفریدلغتنامه دهخداکشفرید. [ ] (اِخ ) شهرکی است در کوهستانهای حلب از این شهر بسال 561 هَ .ق .مردی برخاست و دعوی پیغمبری کرد سپاه شام بر او دست یافتند و خود و یارانش را کشتند. (معج
ماه آفریدلغتنامه دهخداماه آفرید. [ ف َ ] (اِخ ) نام دختر دهقانی که یکی از زنان بهرام گور بود. (از فهرست ولف ) : مهین دخت را نام ماه آفریدفرانک دگر بد دگر شنبلید.فردوسی .
زیگفریدلغتنامه دهخدازیگفرید. (اِخ ) از قهرمانان بزرگ اساطیری ژرمنی . در ترانه های نیبلونگن وی بر «برونهیلد» پیروز میشود ودر اپرای واگنر، وی نجات دهنده ٔ برونهیلد است . (از دایرة ال
شاه آفریدلغتنامه دهخداشاه آفرید.[ ف َ ] (اِخ ) دخت فیروزبن یزدگردبن شهریار که او راقتیبة هنگام فتح سمرقند نزد حجاج فرستاد و حجاج او را به ولید هدیه نمود. و او مادر ابوخالد یزیدبن ولی
بخت آفریدلغتنامه دهخدابخت آفرید. [ ب ُ ] (اِخ ) یکی از مفسرین اوستا در عهد ساسانیان . (از خرده اوستاص 27). و رجوع به سبک شناسی بهار ج 1 ص 54 و 114 شود.
یزدان آفریدلغتنامه دهخدایزدان آفرید. [ ی َ ف َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) یزدان آفریده . آفریده ٔ یزدان . مخلوق خدا. خلق خدا. (یادداشت مؤلف ). || به عقیده ٔ کریستنسن سرود دینی بوده است
آفریدلغتنامه دهخداآفرید. [ ف َ ] (ن مف مرخم ) مخفف آفریده در اعلام و اسماء مرکبه ، چون به آفرید و دادآفرید و گردآفرید و ماه آفرید : یکی خوب چهره پرستنده دیدکجا نام او بود ماه آفر
بهآفریدفرهنگ نامها(تلفظ: beh āfarid) نیکو آفریده ، آفریدهی خوب و زیبا ، خوش سیما ؛ (در اعلام) نام خواهر اسفندیار در روایات ملی.
ماهآفریدفرهنگ نامها(تلفظ: māh āfarid) این واژه به معنی آفریدهی ماه (آفریدهی فرشته نگهبان) است ؛ (در اعلام) نام دختر تور ، نام دختر بزرگ برزین و نام همسر ایرج و مادر بزرگ منوچهر