فروگذارلغتنامه دهخدافروگذار. [ ف ُ گ ُ ] (نف مرکب ) فروگذارنده . اهمال کننده در کاری . (یادداشت بخط مؤلف ). || (اِمص مرکب ) اهمال . فروگذاشت . (یادداشت بخط مؤلف ).- فروگذارکردن . رجوع به مدخل فروگذار کردن شود.
فروگذارفرهنگ فارسی عمیدکسی که در انجام کاری کوتاهی و اهمال میکند.⟨ فروگذار کردن: (مصدر لازم) [مجاز] مضایقه کردن؛ کوتاهی کردن.
فروگذار کردنلغتنامه دهخدافروگذار کردن . [ ف ُ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوتاهی کردن . تساهل .خودداری از انجام کاری . مقابل برگزار کردن . (از یادداشتهای مؤلف ). رجوع به فروگذار و فروگذاردن شود.
باد فرودرّهdownvalley windواژههای مصوب فرهنگستانباد شبانه و گرماواداشتهای (thermally forced) در امتداد درّه، ناشی از سرمایش هوای درّه، یا مؤلفۀ شبانۀ سامانههای باد کوه ـ درّه در شارشهای همدیدی ضعیف متـ . نسیم کوه mountain breeze
carelessnessدیکشنری انگلیسی به فارسیسهل انگاری، مسامحه، لاابالی گری، پشت گوش فراخی، سبکباری، فروگذاری، سرسری، عدمتوجه
مضایقهفرهنگ مترادف و متضاد۱. خودداری، دریغ، فروگذاری ۲. تنگ گرفتن، خودداری کردن، دریغ ورزیدن، سخت گرفتن