استخوانآماس سختاکیsclerosing osteitis, Garre disease, condensing osteitis واژههای مصوب فرهنگستاننوعی استخوانآماس مزمن غیرعفونی که در آن قسمتهایی از استخوان ضخیم و متورم میشود
گیرماند 2girtواژههای مصوب فرهنگستانوضعیت شناوری که آن را با طناب طوری بستهاند که جریان آب یا وزش باد سبب چرخش آن نشود
غر و غرلغتنامه دهخداغر و غر. [ غ ُرْ رُ غ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) به معنی غرغر. (فرهنگ شعوری ). رجوع به غرغر شود.
صغيردیکشنری عربی به فارسیکوچک , خرده , ريز , محقر , خفيف , پست , غير مهم , جزءي , کم , دون , کوچک شدن ياکردن , جوان , تازه , نوين , نوباوه , نورسته , برنا