پغمانلغتنامه دهخداپغمان . [ پ َ ] (اِخ ) سلسله ٔ کوهی نزدیک کابل به هندوکش و کوه بابا پیوسته است سرچشمه ٔ رود هلمند. (هیرمند - هندمند) از سلسله ٔ غربی آن کوه است . احتمال دارد که
انغمانلغتنامه دهخداانغمان . [ اِ غ ِ ] (ع مص ) درخزیدن بزمین و درآمدن در آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). داخل شدن در زمین و غایب شدن . (اقرب الموارد).
دغمانلغتنامه دهخدادغمان . [ دَ غ َ ] (ع مص ) فراگرفتن کسی را گرمی و سردی . (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دَغم . و رجوع به دغم شود.
قطب الدین سنغمانلغتنامه دهخداقطب الدین سنغمان . [ ق ُ بُدْ دی ؟ ] (اِخ ) وی به سال 581 هَ . ق . پس از مرگ پدرش نورالدین محمد، پادشاه حصن کیفا شد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 446 شود.
لغمانلغتنامه دهخدالغمان . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی جزو دهستان دیکله ٔ بخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 17500گزی جنوب کلیبر و 14500گزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ، معتدل مایل به گرمی
برغمانلغتنامه دهخدابرغمان . [ ب َ غ َ ] (اِ) شاه مار. (یادداشت مؤلف ). مار بزرگ و اژدها. (برهان ) (ناظم الاطباء). مار نر و بزرگ و آنرا اژدرها و اژدها نیز گویند و بتازیش تنین و ثع