غرهفرهنگ انتشارات معین(غَ رِّ) [ ع . غرة ] 1 - (مص م .) گول زدن . 2 - (مص ل .) فریفته شدن . 3 - (اِمص .) بی - خبری ، غفلت . 4 - (ص .) فریب خورده . 5 - گستاخ ، مغرور.
غرهفرهنگ انتشارات معین(غُ رَّ) [ ع . غرة ] (اِ.) 1 - پیشانی . 2 - ماه نو. 3 - برگزیده و پسندیده از هر چیز. 4 - بزرگ و مهتر قوم . 5 - اول هر چیز.
غرهدیکشنری فارسی به انگلیسیbigheaded, cavalier, cock-a-hoop, conceited, haughty, overbearing, overconfident, overweening, vain, vainglorious
غرهلغتنامه دهخداغره . [ غ ُ رَ / رِ ] (اِ صوت ) آواز رعد و سباع . غُرّه . (فرهنگ شعوری ). رجوع به غُرّه شود.
غرهلغتنامه دهخداغره . [ غ ُرْ رَ ] (اِخ ) در حبیب السیر غره از بلادشام و از اعمال قدس به شمار آمده : و مولدش (شافعی ) به روایت اصح غره بود از بلاد شام . (حبیب السیر چ 1 تهران ج
غرهلغتنامه دهخداغره . [ غ ُرْ رَ/ رِ ] (اِ صوت ) آواز رعد و سباع . به تخفیف را نیز آورند. (از فرهنگ شعوری ). غرش . غرش شیر : غره ای کن شیروار ای شیر حق تا رود آن غره بر هفتم طب
غرهواژهنامه آزاد(غٌرّه) روز اول ماه قمری و نیز اول هر چیز . لکه سفید روی پیشانی اسب جمع ان غرر می باشد ( بر وزن زحل )
غرهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. مغرور به چیزی؛ پشتگرم.۲. [قدیمی] فریفته. غره شدن: (مصدر لازم)۱. مغرور شدن۲. [قدیمی] فریفته شدن؛ گول خوردن: ◻︎ دشمن چو نکوحال شدی گِرد تو گردد / زنهار مشو غ
غرهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [مقابلِ سلخ] روز اول ماه قمری.۲. پیشانی؛ سفیدی پیشانی.۳. صورت؛ رخساره.۴. روشنی: غرۀ صبح.۵. [مجاز] قسمت نخست هرچیز.
غرهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= غُرّش: ◻︎ غرهای کن شیروار ای شیر حق / تا رَوَد آن غره بر هفتمطبق (مولوی: ۶۵۴).
غره بودنلغتنامه دهخداغره بودن . [ غ ِرْ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) مغ-روربودن . (آنندراج ). فریفته شدن . گول خوردن . غره شدن . غره گردیدن . غره گشتن . رجوع به غره شود : آهی مباش غره فس