حضظلغتنامه دهخداحضظ. [ ح ُ ض ُ / ض َ ] (ع اِ) دارویی است که از بول شتر سازند. (منتهی الارب ). رجوع به حضض شود.
هدشلغتنامه دهخداهدش . [ هَِ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میانکوه بخش مهریز شهرستان یزد واقع در 19 هزارگزی باختر مهریز، کنار راه ثانی آباد و 23 هزارگزی جنوب باختر جاده ٔ یزد. جایی است کوهستانی ، معتدل و دارای <span class="hl
عضزلغتنامه دهخداعضز. [ ع َ ] (ع مص ) بازداشتن . || خائیدن . (منتهی الارب ). وآن لغتی است مستنکر به جهت اجتماع ضاد و زاء، و بصریان آن را نشناسند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
عیضواژهنامه آزادعیْض:(eyz) در گویش گنابادی یعنی خود را گرفتن ، برخورد مغرورانه ، تحویل نگرفتن ، خود برتر بینی ، خود پسندی || عیْضِشْ دِ خُ گِرِفْتَ (eyzesh de kho gerefta) در گویش گنابادی یعنی چقدر مغرور شده ، چقدر خودش را میگیرد