عیاملغتنامه دهخداعیام . [ ع َ ] (ع اِ) روز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نهار. گویند: سرنا العیام کله ؛یعنی همه ٔ روز را حرکت کردیم . (از اقرب الموارد).
خط نشانهرویline of aimواژههای مصوب فرهنگستانخطی فرضی از نگاه شخص توپچی یا تیرانداز که در امتداد آن، هدف قابل رؤیت است
سازندة تجهیزات اصلoriginal equipment manufacturer, OEMواژههای مصوب فرهنگستانشرکتی که محصولی را بهعنوان ماده یا قطعه یا افزار اصل برای استفاده در محصول شرکت دیگری تولید میکند
سرِ پولat the money, ATMواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن قیمت اصابت اختیارنامة خرید یا فروش دارایی مبنا با قیمت بازار برابر است متـ . اختیارنامة سرِ پول at the money option
عیامیلغتنامه دهخداعیامی . [ ع َ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَیمان . (اقرب الموارد). رجوع به عیمان شود. || ج ِ عَیمی ̍. (اقرب الموارد). رجوع به عیمی شود.
برطملغتنامه دهخدابرطم . [ ب َ طَ ] (ع ص ) عاجز در بیان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عی . عیام . (یادداشت مؤلف ).
عیان بینلغتنامه دهخداعیان بین . [ عیام ْ ] (نف مرکب ) عیان بیننده . بیننده ٔ آنچه آشکار است . ظاهربین .- چشم عیان بین ؛ چشمی که آشکار چیزهای عینی را ببیند : به چشم نهان بین عیان جهان را که چشم عیان بین نبیند نهان را.<p class="author
عیامیلغتنامه دهخداعیامی . [ ع َ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَیمان . (اقرب الموارد). رجوع به عیمان شود. || ج ِ عَیمی ̍. (اقرب الموارد). رجوع به عیمی شود.