ام عیاللغتنامه دهخداام عیال . [ اُم ْ م ِ ع ِ ] (اِخ ) نام دهی است مابین مکه و مدینه . (از المرصع). و رجوع به ام العیال شود.
صاحب عیاللغتنامه دهخداصاحب عیال . [ ح ِ ع َ ] (ص مرکب ) عیالمند. خداوند عائله . خداوند زن و فرزند : بنده صاحب عیال و مال نداشت بجز آن مزرعه منال نداشت . نظامی .
ام العیاللغتنامه دهخداام العیال . [ اُم ْ مُل ْع ِ ] (اِخ ) دهی است میان مکه و مدینه . (از تاج العروس ) (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.
چهارعیاللغتنامه دهخداچهارعیال . [ چ َ / چ ِ ع ِ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار + عیال ) کنایه از آخشیجان است که عناصر چهارگانه باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به چارعیال