عوددیکشنری عربی به فارسیگل () گل يا سيمان مخصوص درزگيري وبتونه , حلقه لا ستيکي مخصوص دهانه بطري , مهروموم کردن , درزگيري کردن , عود زدن , عود
عودلغتنامه دهخداعود. (ع اِ) چوب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چوب مطلق ، از هر درخت که باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ج ، عیدان ، أعواد (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (
عودلغتنامه دهخداعود. [ ع َ ] (ع اِمص ) بازگشتن . (غیاث اللغات ). مراجعت . برگشت . (ناظم الاطباء). بازگشت : ناصرالدین پیش از عود رسول به سرای خلد تحویل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی
عودلغتنامه دهخداعود. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عائد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به عائد شود.
عودلغتنامه دهخداعود. [ ع َ ] (ع ص ، اِ) کلانسال از شتر و گوسپند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سالخورده از شتر و گوسفند، و آن در صورتی است که از نظر سن از «بازل » و «مخلف » گذشته
عودلغتنامه دهخداعود. [ ع ُوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عائد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عائد شود. || ج ِ عائدة. (اقرب الموارد). رجوع به عائدة شود.
عودلغتنامه دهخداعود.[ ع َ ] (ع مص ) برگردیدن و بازگشتن . (از منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء). گردیدن و بازگشتن و یابازگشتن بسوی کسی پس از روی گردان شدن از وی . (از اق
عودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی النخستین برگشتن، رجعت، برگشت، بازگشت، رجوع، بازآیی، بازآمدن، پسرفت، تنزل، افت، نشیب، سقوط، هبوط مراجعه، پسرفت نکس
عودفرهنگ انتشارات معین[ ع . ] (اِ.) 1 - چوب ، شاخة بریده شده از درخت . 2 - بربط ، از سازهای زِهی با کاسه ای بیضی شکل و دسته ای سرکج . 3 - نامِ درختی که در هند می روید، چوب آن قهوه ای
عودفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (پزشکی) بروز دوبارۀ علائم بیماری، بازگشتن علائم بیماری.۲. [قدیمی] بازگشتن؛ بازگردیدن؛ برگشتن.
عودفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. چوبی خوشبو و قهوهایرنگ که هنگام سوختن بوی خوش میپراکند.۲. (زیستشناسی) = عود هندی۳. (موسیقی) = بربط عود هندی: (زیستشناسی) درختی با چوب قهوهایرنگ که هن