لغتنامه دهخدا
حمق . [ ح ُ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ). خمر. (اقرب الموارد). شراب . (آنندراج ). || (اِمص ) گولی و بی عقلی . (منتهی الارب ). حماقت . رعونت . قلت عقل و نقصان آن یا فساد و کساد در آن . (اقرب الموارد). مقابل کَیِّس : دل بیمار را دوا بتوان حمق را