عطعطلغتنامه دهخداعطعط. [ ع َ ع َ ] (ع اِ) بچه ٔ یک ساله ٔ گوسپند یا بزغاله ٔ نر یا خرکره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
اتحددیکشنری عربی به فارسیبهم پيوست , متحد کردن , يکي کردن , متفق کردن , وصلت دادن , ترکيب کردن , سکه قديم انگليسي
عیطعیطلغتنامه دهخداعیطعیط. (ع صوت مرکب ) آوازی است که برنایان به وقت بازی با هم کنند و بی باکان وقت چیرگی بدان خروشند. (منتهی الارب ). رجوع به عیط شود.
عتعتلغتنامه دهخداعتعت . [ ع َ ع َ ] (ع اِ) بزغاله ٔ نر. (اقرب الموارد) || (ص ) سخت توانا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مرد درازبالا تمام اندام . || مرد دراز مضطرب خلقت .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) کلمه ای است که بدان بزغاله را خوانند. (منتهی الارب ).
عطعطةلغتنامه دهخداعطعطة. [ ع َ ع َ طَ ](ع مص ) «عیط عیط» گفتن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). نعره زدن و غوغا. (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به عیط شود. || «عاط عاط» گفتن گرگ و ذئب را. (از اقرب الموارد). و رجوع به عاط عاط شود.
عطعطةلغتنامه دهخداعطعطة. [ ع َع َ طَ ] (ع اِ) پیاپی آواز کردن در حرب و جز آن ، یابا هم آمیختن قوم در آن ، یا حکایت آواز بی باکان چون بر قومی چیره شوند و گویند عیط عیط. (از منتهی الارب ). تتابع آوازها و درهم آمیختن آنها در جنگ و غیرجنگ ،و گویند آن حکایت صوت اشخاص بی باک است که چون بر قومی غلبه
خرکرهلغتنامه دهخداخرکره . [خ َ ک ُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کره خر. جحش . تولب . جحشة. عیر. عَفا. خُداقی ّ. عِهْو. لَکَع. مِسْحَل . عُطعُط. عِفوَة. هنبر. (یادداشت بخط مؤلف ) : تا خرکره بودی آن میره بودی و من از غم تو می میردر
بزغالهلغتنامه دهخدابزغاله . [ ب ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مصغر) بچه ٔ بز. به تازیش جدی خوانند. (از شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء). بز خردسال . بز کوچک . بزبچه . بزک . (فرهنگ فارسی معین ). جلم . رُبَح . رباح . هلع. عناق . جدی . (منتهی الارب ). بزیچه . کره بز. (یادد
عطعطةلغتنامه دهخداعطعطة. [ ع َ ع َ طَ ](ع مص ) «عیط عیط» گفتن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). نعره زدن و غوغا. (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به عیط شود. || «عاط عاط» گفتن گرگ و ذئب را. (از اقرب الموارد). و رجوع به عاط عاط شود.
عطعطةلغتنامه دهخداعطعطة. [ ع َع َ طَ ] (ع اِ) پیاپی آواز کردن در حرب و جز آن ، یابا هم آمیختن قوم در آن ، یا حکایت آواز بی باکان چون بر قومی چیره شوند و گویند عیط عیط. (از منتهی الارب ). تتابع آوازها و درهم آمیختن آنها در جنگ و غیرجنگ ،و گویند آن حکایت صوت اشخاص بی باک است که چون بر قومی غلبه