عرصفةلغتنامه دهخداعرصفة. [ ع َ ص َ ف َ ] (ع مص ) کشیدن و به درازا دوباره کردن . (از منتهی الارب ). جذب کردن و کشیدن چیزی و آن را از طول شکافتن و پاره کردن . (از اقرب الموارد).
ماش دارولغتنامه دهخداماش دارو. (اِ مرکب ) حشیشی است که گل بنفش رنگ دارد و به آخر تخم گردد و آن را به یونانی خامانیطس گویند یعنی صنوبر الارض ، و به لفظ دیگر عرصف خوانند و کمافیطوس هم
پر سیاوشانلغتنامه دهخداپر سیاوشان . [ پ َ رِ وَ / وُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پر سیاووشان . پر سیاوش . پر سیاووش . ضفیره . (منتهی الارب ). ضفائرالجن ّ. کزبرةالبئر. سبعالارض . شعرالا
کمافیطوسلغتنامه دهخداکمافیطوس . [ ک َ ] (معرب ، اِ) لغتی است یونانی و معنی آن به عربی صنوبرالارض باشد و آن حشیشی است که گل آن بنفش رنگ می شود و به آخر تخم می گردد و آن را به شیرازی
عرفهفرهنگ انتشارات معین(عَ رَ فِ) [ ع . عرفة ] (اِ.) روز نهم ذی الحجه که حجاج در نزدیکی مکه توقف می کنند و بعضی از مراسم حج را به جا می آورند.