عدالت گسترلغتنامه دهخداعدالت گستر. [ ع َ / ع ِ ل َ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه از روی انصاف و عدالت با مردم رفتار کند. آنکه شیوه ٔ او عدالت باشد.
عدالتلغتنامه دهخداعدالت . [ ع َ / ع ِ ل َ ] (ع مص ) عدالة. دادگری کردن .عدالت کردن . جرجانی گوید: عدالت در لغت استقامت باشد و در شریعت عبارت از استقامت بر طریق حق است به اجتناب از آنچه محظور است در دین . (تعریفات جرجانی ).
عدالتفرهنگ فارسی معین(عَ لَ) [ ع . عدالة ] 1 - (مص ل .) عادل بودن ، انصاف داشتن . 2 - (اِمص .) دادگری .
عادلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات منصف، باانصاف، درست، پرهیزگار دادگر، دادگستر، عدالتگستر، معدلتپرور، عدالتخواه، عدلگستر، عدالتپرور، مساواتخواه صادق، شریف واقعبین، حقیقتبین
گسترلغتنامه دهخداگستر. [ گ ُ ت َ ] (نف ) پهن کننده . افرازنده . (برهان ). و بصورت ترکیب با کلمات دیگر چون ایمان ، کین ، سایه ، جفا، ثنا، لذت و جز اینها به کار رود : رستم سزا بودی چو او بر پیل جستی چاکرش ننوشت کفر و شرک را جز تیغ ایمان گسترش . <p class="auth
عدالتلغتنامه دهخداعدالت . [ ع َ / ع ِ ل َ ] (ع مص ) عدالة. دادگری کردن .عدالت کردن . جرجانی گوید: عدالت در لغت استقامت باشد و در شریعت عبارت از استقامت بر طریق حق است به اجتناب از آنچه محظور است در دین . (تعریفات جرجانی ).
عدالتفرهنگ فارسی معین(عَ لَ) [ ع . عدالة ] 1 - (مص ل .) عادل بودن ، انصاف داشتن . 2 - (اِمص .) دادگری .
بی عدالتلغتنامه دهخدابی عدالت . [ ع َ / ع ِ ل َ ] (ص مرکب ) (از: بی + عدالت ) ستمگر. بیدادگر. که عدالت ندارد. و رجوع به عدالت شود.
عدالتلغتنامه دهخداعدالت . [ ع َ / ع ِ ل َ ] (ع مص ) عدالة. دادگری کردن .عدالت کردن . جرجانی گوید: عدالت در لغت استقامت باشد و در شریعت عبارت از استقامت بر طریق حق است به اجتناب از آنچه محظور است در دین . (تعریفات جرجانی ).