عالیوندلغتنامه دهخداعالیوند. [ وَ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . رجوع به تل ریزی شود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
شیخ عالیوندلغتنامه دهخداشیخ عالیوند. [ ش َ لی وَ ] (اِخ ) جزء طایفه ٔ دیناری از ایل بختیاری ایران است و در مال امیر سوسن سکنی دارند. (یادداشت مؤلف ). یکی از طوائف هفت لنگ بختیاری که در مال امیر سوسن سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
الوندلغتنامه دهخداالوند. [ اَل ْ وَ ] (اِخ ) کوه همدان است . شاعر گفت بزبان پهلوی : خذه ذایه کی زممان وی ته خوش نی کوه الوند و دامان وی ته خوش نی ارته اویان خویش و نازنینان جما شامان و بامان وی ته خوش نی . (از صحاح الفرس ).ن
شیخ عالیوندلغتنامه دهخداشیخ عالیوند. [ ش َ لی وَ ] (اِخ ) جزء طایفه ٔ دیناری از ایل بختیاری ایران است و در مال امیر سوسن سکنی دارند. (یادداشت مؤلف ). یکی از طوائف هفت لنگ بختیاری که در مال امیر سوسن سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).
شیخ عالیوندلغتنامه دهخداشیخ عالیوند. [ ش َ لی وَ ] (اِخ ) جزء طایفه ٔ دیناری از ایل بختیاری ایران است و در مال امیر سوسن سکنی دارند. (یادداشت مؤلف ). یکی از طوائف هفت لنگ بختیاری که در مال امیر سوسن سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74).