عاشملغتنامه دهخداعاشم . [ ش ِ ] (ع اِ) یک نوع درخت است . (از ناظم الاطباء). و صاحب اقرب الموارد ذیل عُشُم آرد: درختی است ، یکی آن عاشم و عَشِم . (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام ریگ توده ای . (ناظم الاطباء).
هاشملغتنامه دهخداهاشم . [ ش ِ ] (ع ص ) آنکه نان در اشکنه خرد میکند. (ناظم الاطباء). هشم الترید لقومه ؛ فهو هاشم . (اقرب الموارد). || کوه نرم . (یادداشت مؤلف ). || دوشنده ٔ شیر. (یادداشت مؤلف ). ج ، هُشُم .
عشملغتنامه دهخداعشم . [ ع َ ش ِ ] (ع اِ) یکی عُشُم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عاشِم . رجوع به عُشم و عاشم شود.
عشملغتنامه دهخداعشم . [ ع ُ ش ُ ] (ع اِ) درختی است ، و واحد آن عاشم و عَشِم است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).