طرب شکارلغتنامه دهخداطرب شکار. [ طَ رَ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) که شادی شکرد. که ایجاد طرب کند : آن جام طرب شکار بر دستم نه وآن ساغر چون نگار بر دستم نه .حافظ.
طرب شکارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآنچه طرب بیاورد؛ آنچه ایجاد شادی و طرب کند: ◻︎ آن جام طربشکار بر دستم نه / وآن ساغر چون نگار بر دستم نه (حافظ: ۱۱۱۱).
طربلغتنامه دهخداطرب . [ طَ رَ ] (ع اِمص ) شادمانی .(منتهی الارب ) (آنندراج ). فرح . فیریدگی . کروز. کروژ.نشاط. رامش . خوشی . خوشدلی . سرور. نشاط کردن و شاد شدن و شادی و نشاط و
طربلغتنامه دهخداطرب . [ طَ رِ ] (اِخ ) نام اسب حضرت پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
جام نهادنلغتنامه دهخداجام نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) جام گزاردن ، جام دادن : آن جام طرب شکار بر دستم نه وآن ساغر چون نگار بر دستم نه .کمال اصفهانی (از ارمغان آصفی ).
خانزادهلغتنامه دهخداخانزاده . [ دَ / دِ ] (اِخ ) مادر میرزاخلیل سلطان و زوجه ٔ میرزامیرانشاه گورکانی است . این زن در مشهد بدرود حیات گفت و رخت بعالم بقا کشید. میرانشاه زوج او بضبط
تماشاکنانلغتنامه دهخداتماشاکنان . [ ت َ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال تماشا. در حال نظاره : مثال ملک چو باغی است پرشکوفه و گل تو شادمانه تماشاکنان بباغ درآی . فرخی .تماشاکنان گرد
تذییللغتنامه دهخداتذییل . [ت َذْ ] (ع مص ) درازدامن کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چیزی را دامن چیزی کردن . (آنندراج ). || نوشتن در ذیل صحیفه
رامشگرلغتنامه دهخدارامشگر. [ م ِ گ َ ] (ص مرکب ) مطرب . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (برهان ) (از شعوری ج 2 ورق 5) (ناظم الاطباء) (صحاح الفرس ) (انجمن آرا) (منتخب اللغات ) (رشیدی ) (