طربناک شدن

مترادف

۱. بانشاط شدن، شادمان گشتن، خوشحال شدن
۲. شادیآفرین شدن، نشاطافزا شدن

جست‌وجوی دقیق

طربناک شدن

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. بانشاط شدن، شادمان گشتن، خوشحال شدن ۲. شادیآفرین شدن، نشاطافزا شدن

جست‌وجوی هم‌آوا

طربناک

فرهنگ فارسی عمید

١. نشاط‌آور: ◻︎ خیز و در کاسهٴ زر آب طربناک انداز / پیشتر زآنکه شود کاسهٴ سر خاک‌انداز (حافظ: ۵۳۳).٢. [قدیمی] شادمان؛ خوشحال؛ بانشاط: ◻︎ بنگر ز صبا دامن گل چاک شده / بلبل ز جمال گل طربناک شده (خیام: ۱۰۳).

طربناک

لغت‌نامه دهخدا

طربناک . [ طَ رَ ] (ص مرکب ) شادمان . خوشحال . بانشاط: رجل ٌ مطراب ٌ؛ مرد طربناک . (منتهی الارب ).این طربناکی و چالاکی او هست کنون از موافق شدن دولت با بوالحسنا. منوچهری .سال امسالین نوروز طربناکتر است پار و پیرار همی دیدم اندوهگنا.<b

طربناک

دیکشنری فارسی به انگلیسی

cheery, jolly, merry, mirthful

طربناک

فرهنگ مترادف و متضاد

پرنشاط، سرورانگیز، شادمان، سروربخش، طربانگیز، مسرتبار، مسرتبخش، بانشاط، نشاطآور، نشاطانگیز ≠ غمناک

طربناک ساختن

لغت‌نامه دهخدا

طربناک ساختن . [ طَ رَ ت َ ] (مص مرکب ) خوشحال و مسرور کردن : شجاه شجواً؛ طربناک ساخت او را. (منتهی الارب ).

جست‌وجوی متن

jollification

دیکشنری انگلیسی به فارسی

اصلاح، طرب، خوشی، طربناک کردن

jollifications

دیکشنری انگلیسی به فارسی

jollifications، طرب، خوشی، طربناک کردن

طربناک ساختن

لغت‌نامه دهخدا

طربناک ساختن . [ طَ رَ ت َ ] (مص مرکب ) خوشحال و مسرور کردن : شجاه شجواً؛ طربناک ساخت او را. (منتهی الارب ).

رامینه

فرهنگ نام‌ها

(تلفظ: rāmine) رام ، رامین ، طربناک .

طربناک

لغت‌نامه دهخدا

طربناک . [ طَ رَ ] (ص مرکب ) شادمان . خوشحال . بانشاط: رجل ٌ مطراب ٌ؛ مرد طربناک . (منتهی الارب ).این طربناکی و چالاکی او هست کنون از موافق شدن دولت با بوالحسنا. منوچهری .سال امسالین نوروز طربناکتر است پار و پیرار همی دیدم اندوهگنا.<b

جست‌وجوی هم‌آغاز

طربناک

فرهنگ فارسی عمید

١. نشاط‌آور: ◻︎ خیز و در کاسهٴ زر آب طربناک انداز / پیشتر زآنکه شود کاسهٴ سر خاک‌انداز (حافظ: ۵۳۳).٢. [قدیمی] شادمان؛ خوشحال؛ بانشاط: ◻︎ بنگر ز صبا دامن گل چاک شده / بلبل ز جمال گل طربناک شده (خیام: ۱۰۳).

طربناک

لغت‌نامه دهخدا

طربناک . [ طَ رَ ] (ص مرکب ) شادمان . خوشحال . بانشاط: رجل ٌ مطراب ٌ؛ مرد طربناک . (منتهی الارب ).این طربناکی و چالاکی او هست کنون از موافق شدن دولت با بوالحسنا. منوچهری .سال امسالین نوروز طربناکتر است پار و پیرار همی دیدم اندوهگنا.<b

طربناک

دیکشنری فارسی به انگلیسی

cheery, jolly, merry, mirthful

طربناک

فرهنگ مترادف و متضاد

پرنشاط، سرورانگیز، شادمان، سروربخش، طربانگیز، مسرتبار، مسرتبخش، بانشاط، نشاطآور، نشاطانگیز ≠ غمناک

جست‌وجوی هم‌قافیه

طربناک

فرهنگ فارسی عمید

١. نشاط‌آور: ◻︎ خیز و در کاسهٴ زر آب طربناک انداز / پیشتر زآنکه شود کاسهٴ سر خاک‌انداز (حافظ: ۵۳۳).٢. [قدیمی] شادمان؛ خوشحال؛ بانشاط: ◻︎ بنگر ز صبا دامن گل چاک شده / بلبل ز جمال گل طربناک شده (خیام: ۱۰۳).

طربناک

لغت‌نامه دهخدا

طربناک . [ طَ رَ ] (ص مرکب ) شادمان . خوشحال . بانشاط: رجل ٌ مطراب ٌ؛ مرد طربناک . (منتهی الارب ).این طربناکی و چالاکی او هست کنون از موافق شدن دولت با بوالحسنا. منوچهری .سال امسالین نوروز طربناکتر است پار و پیرار همی دیدم اندوهگنا.<b

طربناک

دیکشنری فارسی به انگلیسی

cheery, jolly, merry, mirthful

طربناک

فرهنگ مترادف و متضاد

پرنشاط، سرورانگیز، شادمان، سروربخش، طربانگیز، مسرتبار، مسرتبخش، بانشاط، نشاطآور، نشاطانگیز ≠ غمناک

ترجمه مقاله