طبیب الدولتینلغتنامه دهخداطبیب الدولتین . [ طَ بُدْ دَ ل َت َ ] (اِخ ) رجوع به داودبن ناصر اغبری موصلی شود.
تببلغتنامه دهخداتبب . [ ت َ ب َ ] (ع اِ) زیان . || (مص ) هلاکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرگ . (ناظم الاطباء). تباب و تبیب مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تب ّ. (منتهی الارب ).
تبیبلغتنامه دهخداتبیب . [ ت َ ] (ع اِ) زیان و هلاکی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هلاک کردن . (قطر المحیط) (آنندراج ).
طبيبدیکشنری عربی به فارسیپزشک , دکتر , طبابت کردن , درجه دکتري دادن به , دوايي , شفابخش , دارويي , طبيب , پزشکي
داودلغتنامه دهخداداود. [ وو ] (اِخ ) ابن ناصر اغبری موصلی معروف به طبیب الدولتین . او راست : نهایةالادراک و الاغراض من الاقرباذنیات (من القرابادینات ؟). این تألیف را به سال 826 هَ . ق . بپایان برده است .
طبیبلغتنامه دهخداطبیب . [ طَ ] (اِخ ) (... اصفهانی ) رضاقلی هدایت آرد: نامش میرزا عبدالباقی . از اجله ٔ سادات موسوی ، و در طبابتش دم عیسوی ، فرزند میرزا محمد رحیم طبیب حکیم باشی شاه سلیمان صفوی بوده ، و خود خدمت نادرشاه افشار را مینموده کمال جلال را داشته ، بعد از نادر در اصفهان کلانتری کرده
طبیبلغتنامه دهخداطبیب . [ طَ ] (اِخ ) (... شیرازی ) رضاقلی هدایت آرد: نام شریفش آقا عبداﷲ، و از کمالات عقلیه و نقلیه آگاه . والدش حاج علی عسکر،و بمحامد صفات در آن شهر مشتهر، خود در خدمت علما وفضلا اکتساب کمالات نمود، در عقلیات تلمیذ ملا احمد یزدی و سایر الهیین و معاصرین بود، و حکمت طبیعی را د
طبیبلغتنامه دهخداطبیب . [ طَ ] (اِخ ) غلام مصطفی یکی از متأخران شعرای فارس و از اهالی هندوستان است ، وی در جوانی درگذشته است . از اوست :گر به اغیار وفا خواهی کردبا که ای یار جفا خواهی کردبسمل از تیر نگه ، ای کجبازراست فرما که کرا خواهی کرد؟(قاموس الاعلام
طبیبلغتنامه دهخداطبیب . [ طَ ] (ع ص ) زیرک . || دانا. || نیک ماهر در کار خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) پزشک . (فرهنگستان ) (منتهی الارب ). پجشک . (دهار). طب . آسی . عرّاف . (منتهی الارب ). آنکه علاج بدن کند. دانا به دوا و علاج و دارو و درمان . حکیم . ج ، اَطِبة، اطباء. (منتهی الارب
حسین طبیبلغتنامه دهخداحسین طبیب . [ ح ُ س َ ن ِ طَ ] (اِخ ) از اطباء زمان میرزا ابوالقاسم بابر و سلطان ابوسعید بود. و برادرزاده اش مسیح الدین حبیب اﷲ نیز پزشک بود. (رجال حبیب السیر ص 187).
شافعالطبیبلغتنامه دهخداشافعالطبیب . [ ف ِ عُطْ طَ ] (اِخ ) الامام ... در تتمه ٔ صوان الحکمه در ذکر حکیم ابوالفتح عبدالرحمن الخازن از وی نام برده شده ، شاید همان ابوعبداﷲ شافعبن عبدالرشید جیلی از شاگردان غزالی باشد. رجوع به تتمه ٔ صوان الحکمه ص 161 و حاشیه ٔ آن و غز
شرف الدین طبیبلغتنامه دهخداشرف الدین طبیب . [ ش َ رَ فُدْ دی ن ِ طَ ] (اِخ ) به نیابت ابن قیس نصرانی ، تدریس طب مدرسه ٔ مستنصریه داشت . (از یادداشت مؤلف ).
سدید طبیبلغتنامه دهخداسدید طبیب . [ س َ دی دِ طَ ] (اِخ ) (مولانا...). قزوینی است ولیکن مدتی است در ادرنه بطبابت سرای خاصه ٔ سلطانی عثمانی مشغول است . و مولانا باآنکه طبیب حاذق باکمال است مبتلا بمرض هزّال است و از کمال حذاقت اوست با آن ضعف بدنی متحرک نگاه داشتن مدتی مدید و عهدی بعید. و این شعر از