طاعمدیکشنری عربی به فارسیخوراک دهنده , خورنده , چرنده , چارپايان پرواري , رود فرعي , بطري پستانک دار , سوخت رسان , ناودان
طاعوندیکشنری عربی به فارسیافت , بلا , سرايت مرض , طاعون , بستوه اوردن , ازار رساندن , دچار طاعون کردن
طاعتفرهنگ مترادف و متضاد۱. عبادت، نیایش ۲. اطاعت، انقیاد، بندگی، پیروی، فرمانبرداری ≠ سرپیچی، سرکشی، نافرمانی ۳. فرمانبرداری کردن، اطاعت کردن، عبادت کردن
طاعتپیشهفرهنگ مترادف و متضاد۱. طاعتور، مطیع، فرمانبردار، ۲. عابد، عبادتپیشه، عبادتکار، زاهد، عبادتگر، طاعتگزار