صمغالخطمیلغتنامه دهخداصمغالخطمی . [ ص َ غُل ْ خ ِ / خ َ می ی ] (ع اِ مرکب ) سرد و تر بود. بستگی را ساکن گرداند و شکم ببندد و نافع بود جهت صفراوی .
ازدولغتنامه دهخداازدو. [ اُ دو / اَ دَ / دُو ] (اِ) صمغ. صمغی است که از آن حلوا پزند. (سروری از نسخه ٔ میرزا). صمغی است که حلوای آن بغایت لطیف شود و منفعت دهد درد کمر را. (مؤید الفضلاء). صمغ درخت ارجن باشد که درخت بادام کوهی