صمالکلغتنامه دهخداصمالک . [ ص َ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صَمَلَّک . (منتهی الارب ). رجوع به دان لغت شود.
سمالقلغتنامه دهخداسمالق . [ س َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ سَملَق ، به معنی زمین هموار برابر بی گیاه . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
سملقلغتنامه دهخداسملق . [ س َ ل َ ] (ع ص ) زمین هموار بی گیاه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). زمین نرم . (مهذب الاسماء).
شملقلغتنامه دهخداشملق . [ ش َ ل َ ] (ع ص ) گنده پیر کلانسال . (منتهی الارب ). زن گنده پیر کلانسال . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گویند آن با سین (سملق ) است . (از اقرب الموارد).
صملکلغتنامه دهخداصملک . [ ص َ م َل ْ ل َ ] (ع ص ) سخت قوی . || (اِ) پاره ٔ گوشت . ج ، صَمالِک . (منتهی الارب ).
صملکلغتنامه دهخداصملک . [ ص َ م َل ْ ل َ ] (ع ص ) سخت قوی . || (اِ) پاره ٔ گوشت . ج ، صَمالِک . (منتهی الارب ).