صریح اللهجةلغتنامه دهخداصریح اللهجة. [ ص َ حُل ْ ل َ ج َ ] (ع ص مرکب ) رک گوی . آنکه سخن بکنایت نگوید بلکه آنچه در دل دارد آشکارا بیان کند. || بی باک در گفتار. رجوع به صریح شود.
صریح الملکلغتنامه دهخداصریح الملک . [ ص َ حُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) این اصطلاح در تاریخ غازانی در ردیف قباله و صک (چک ) آمده و مقصود از آن واضح نیست : از جمله ٔ معظمات امور... یکی دعوی
صریح ➊ [کلام]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ریح ➊ [کلام]، روشن، واضح، مصرح، آشکار، شفاف رُک، بیپرده، صاف، پوستکنده، عریان، ساده، بیغلوغش عامهفهم نامبهم، بدون
صریح ➋ [شخصصریح (صفت اشخاص)]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه صریح (صفت اشخاص)]، بیآلایش، صافوساده، پاکدل، بیریا، بیملاحظه، بیرودربایستی، رُک، خام (بیتزویر)، صادق، راستگو
صریح سخن گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ] صریح سخن گفتن، صراحت داشتن، افشاکردن راست گفتن خام بودن
صریح اللهجهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که مطلب خود را صریح و آشکارا میگوید.۲. آنکه هرچه در دل دارد آشکارا بیان میکند؛ رکگو.
صریحةلغتنامه دهخداصریحة. [ ص َ ح َ ] (ع ص ) تأنیث صریح . خالص و بی آمیغ. (منتهی الارب ). رجوع به صریح شود.