عسل مصفیلغتنامه دهخداعسل مصفی . [ ع َ س َ ل ِ م ُ ص َف ْ فا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عسل موم گرفته ٔ صاف کرده . (ناظم الاطباء). عسلی که مومش را گرفته و تصفیه کرده باشند. عسل پالوده
اسقیللغتنامه دهخدااسقیل . [ اِ ] (معرب ، اِ) هو بصل الفار سمی بذلک لانه یقتل الفار و هو حِرّیف قوی ... و منه جنس سمی قتال و ظن ّبعضهم انه البلبوس لأدنی علاقة وجدها فیه و قد اخطا
اشنهلغتنامه دهخدااشنه . [ اُ ن َ / ن ِ ] (اِ) عطریست سفید که به درخت بلوط و صنوبر می پیچد و بصورت پوست بنج است لیکن عربی است و بفارسی دواله گویند و لهذا ترکیبی که در آن میکنند د
ذلفاءلغتنامه دهخداذلفاء. [ ذَ ] (اِخ ) بنت الابیض زوجة و معشوقه ٔنجدة ابن الاسود پسر عم خود. وی کنیزکی از اهل مدینه معاصر خلفای اموی است ، او را در ابتداء سعیدبن عبدالملک بخرید و
اشقلغتنامه دهخدااشق . [ اُش ْ ش َ / اُ ش َ / اَش َ ] (معرب ، اِ) (معرب از فارسی ) صمغ گیاهی است که آنرا بدران گویند و بعربی صمغالطرثوث خوانند. استسقا را نافع است و بعضی گویند ج