سهکلغتنامه دهخداسهک . [ س َ ] (ع مص ) بردن : سهک التراب من الارض سهکا؛ برد باد خاک را از زمین . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِ) بوی بد عرق کسی و بوی بد گوشت بوی گرفته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شمغند شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بوی ماهی . || زنگ آهن . (اق
سیهکلغتنامه دهخداسیهک . [ س َ هََ ] (ع ص ، اِ) خاک که آنرا باد برداشته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || باد سخت . (آنندراج ): ریح سیهک ؛ باد تند و سخت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شحکلغتنامه دهخداشحک . [ ش َ ] (ع مص ) قرار دادن شحاک را در دهان گوسفند. (از منتهی الارب ). و رجوع به شحاک شود.
شهقلغتنامه دهخداشهق . [ ش َ ] (ع مص ) رسیدن چشم زخم بکسی : شهقت عین الناظر علی فلان شهقاً. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
شهیقلغتنامه دهخداشهیق . [ ش َ ] (ع مص ) شهاق . گردانیدن گریه رادر سینه ٔ خود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رسیدن کسی را چشم زخم . (منتهی الارب ). || بلند شدن کوه و غیره . (از اقرب الموارد).
شهیقلغتنامه دهخداشهیق . [ ش َ ] (ع اِ) شهوق . شهیق الحمار؛ بانگ خر. تشهاق الحمار مثله . (منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ). شهیق الحمار؛ آخر آواز خر، و زفیر اول آن است ، و تشهاق مثله . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). آخر آواز خر. ضد نفیر. (یادداشت مؤلف ). آخر بانگ خر. (مهذب الاسماء)
شهیقفرهنگ فارسی عمید۱. فروبردن دم ونفس.۲. (اسم) صدای حیوانات مخصوصاً صدای خر.۳. (صفت) [مجاز] زشت و ناخوشایند مانند صدای خر.
شهیقلغتنامه دهخداشهیق . [ ش َ ] (ع مص ) شهاق . گردانیدن گریه رادر سینه ٔ خود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || رسیدن کسی را چشم زخم . (منتهی الارب ). || بلند شدن کوه و غیره . (از اقرب الموارد).
شهیقلغتنامه دهخداشهیق . [ ش َ ] (ع اِ) شهوق . شهیق الحمار؛ بانگ خر. تشهاق الحمار مثله . (منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ). شهیق الحمار؛ آخر آواز خر، و زفیر اول آن است ، و تشهاق مثله . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). آخر آواز خر. ضد نفیر. (یادداشت مؤلف ). آخر بانگ خر. (مهذب الاسماء)
شهیقفرهنگ فارسی عمید۱. فروبردن دم ونفس.۲. (اسم) صدای حیوانات مخصوصاً صدای خر.۳. (صفت) [مجاز] زشت و ناخوشایند مانند صدای خر.